آقای مدیر کل و محرومیت بی مرز کهگیلویه و بویراحمد /عزم جزم محمدکریم آریا برای دستان خالی
۱۲ تیر ۱۴۰۲ - ۰:۳۰
ماجرای آریای جوان به این پیگیری های تلفنی ختم نمیشود این مدیر کل روز شلوغی را با یک بازدید میدانی و ماموریت به تک تک مراکز جامعه هدف در استان استارت زد.
ارسال توسط : منبع : پیوارنیوز
پ
پ

پیوارنیوز/به قلم نرگس احمد پور هوای گرم تیرماه و نگاههای مضطرب دختر نوجوان که تمام اندام استخوانی و دردآلودش مچاله در یک پتوی دو نفره است و خواهر و داماد و برادرها گوشه ای از پتو را گرفته و دختر را به صحن امام زاده می آورند.شانتِ دیالیزش از گوشه ی گردن آویزان است داماد خانواده میگوید از هفت سالگی دو کلیه هایش را از دست داده است و دیالیز میشود.

پدرش کارگر و ساکن چرام بودند فقر میان نفس کشیدن خانواده آنقدر بیداد میکند که رنج و دردها یک طرف درمان دخترک از طرفی دیگر،تحصیلات برادر کوچکتر را نیمه کاره در لباس حوزه و طلبه شدن وا گذاشت و کارگری پیشه کرد و برادر بزرگتر در مقطع دکترا باکار کردن کمک خرج خانواده است.اما درد اصلی درمان این دختر است.دو سال پیش با درد شدید ستون فقرات به سفارش پزشک متخصص نسخه ساخت کمربند طبی نوشته شد بازهم نبودن وسیله رفت وبرگشت و دستهای خالی کوهی شد بر کمر نحیف و رنجور دختر تاجایی که مهره های ستون فقرات منحرف و بسیار کج شد و ده روز پیش از جمعه خونین یاسوج برای همیشه از تحرک و راه رفتن یانشستن ماند و دچار فلج عضلات شد.

روز جمعه و پس از زیارت شوهرخواهربیمار تماس مرا پاسخ داد مدارک پزشکی اش را خواستم و تک تک نسخه ها و مدارک را ارسال کرد وقتی برای بستری کردن دختر جوان بادوستم در شیراز هماهنگی های لازم را انجام دادم یاسوج غرق عزای تلخ جمعه ی خونین بود.روز بعد دخترنوجوان و همراهانش راهی شیراز شدند بانو فخاریان از جامعه خیرین پزشکی فارس ویزیت پزشک متخصص و جراح دکتر محمدحسینی را مهیا کرد و پزشک بادیدن جسمی که میان یک پتوی لاکی ناله میزد قلبش به درد آمد:آقا یک ویلچر برای این بیمار از واجبات است.

و برادرهاشرمسار از فقر و نداری از دستان خالی گفت.بانوفخاریان پیگیر شد و باتماس شب هنگام از ویزیت پزشک و نسخه ی اِم آر آی گفت و درخواست یک دستگاه ویلچر داشت.

روز بعد اولین ساعات وقت اداری با دکتر آریا مدیرکل بهزیستی کهگیلویه وبویراحمد تماس گرفتم شرح تحت پوشش بودن بیمار شانزده ساله را دادم وگفتم بیمار اورژانسی برای انجام اِم آر آی به یاسوج برگشته ویلچر نیاز هست.باهماهنگی مدیر کل که در ماموریت میدانی در مسیر گچساران دهدشت بود برادر بیمار به اداره بهزیستی مراجعه کرد و پس از انجام مراحل اداری یک دستگاه ویلچر و یک تشک طبی مواج تحویل همراه بیمار شد.

در آن لحظه برادرهای بیمار تماس گرفتند و گفتنددر تمام این چند سال هیچوقت کسی اینگونه دلسوزانه پیگیر درمان خواهرم نبوده و هیچ مدیری مثل دکتر آریا اینگونه ما را تحویل نگرفته است.از شدت شادی نمی دانست چگونه تشکر کند.عصر آن روز با دریافت جواب اِم آر آی به شیراز برگشت تا ادامه مراحل درمان خواهرش انجام شود.

اما ماجرای آریای جوان به این پیگیری های تلفنی ختم نمیشود این مدیر کل روز شلوغی را با یک بازدید میدانی و ماموریت به تک تک مراکز جامعه هدف در استان استارت زد.

از سرکشی و بازدید از مرکز نگهداری معلولین ذهنی گچسارانی وشور و شوق معلولین ذهنی در به آغوش کشیدن صمیمانه ی مدیر کل بهزیستی اشک را بر گونه جاری می کندو دردناک ترین بخش ماموریتی آریای خستگی ناپذیر لوداب بویراحمد بود که تصویر بسیار دردناکی از دلنگرانی های پنج عضو یک خانواده در سرکشی مدیر کل بهزیستی از بیمارشان را درج کرده است.

نگاه نگران مادر باآن دستکش زرد به بیمار که رنگ رنج را بین بودن و نبودن در خانه پخش کرده،آن پسرنوجوان که گوشش به حرف مدیرکل است و نگاهش به جسم بیمار پدر و پسر بزرگتر که سربه زیر دلگیر از خانه ای باکف سیمانی پدری استخوانی با درد ناتمام سرطان و حیای دخترک در سنگینی سایه ی فقر

اینها همه در یک کلام محرومیت بزرگ و بزرگتر از جغرافیای کهگیلویه و بویراحمد را فریاد می زند.فقدان منبع درآمد ثابت برای خانوارهایی که بعد از خدا اُمیدشان جز رسیدگی های نهاد بزرگ بهزیستی و سرکشی های محمدکریم آریا وتیم جسورش به هیچکس نیست.در بی پناهی غبار گرفته ی خفته در پشت درهای فرسوده و کوچه های سنگ وخاکی روستاهای دور دست،یک انسان تلاشگر عزم خود را جزم کرده تافریاد نیاز نیازمندان را به گوش مسئولین بالادستی برساند و چه فرصتی مغنتم تر از سفر پیش روی ریاست جمهوری به استان پهناور از ثروت و پهناورتر از فقرمان است.

باید بین خوب و خوبتر نمره ی مدیران دلسوز و تلاشگر وهمسو با شعار دولت کنونی که همانا به فرمایش مقام والای رهبری اُمید افزایی است نمره ای فراتر از امنیت قلبهای نگران این خانوارهاباشد.

دستهای خالی یک پدر با معلولیت حرکتی که برای قوت لایموت، دارائی اش سه چرخه ای فرسوده و البته دو عصای فلزی است شکار نگاه مدیرکل جوان بهزیستی می شود که در مسیر بازگشت به یاسوج برق عصای فلزی زیر آفتاب بویراحمد دلش را بیتاب گفتگو با صاحب عصا میکند.مرد معلول است و پدر یک خانواده باهمسری که گپ و گفت و خنده هایش در بلندی های دنا پخش میشد.مدیر کل بهزیستی ناشناس همکلامشان میشود و دو درد بزرگشان را قول مساعدت میدهد.چند نفر از این هزاران نفر تحت پوشش بهزیستی فرصت به چشم آمدن دارند؟پاسخ دستهای خالی جامعه هدف جز با دستان پُر محمدکریم آریا چه می تواند باشد؟ و آیا پُر رنگتر از رنگ دادن به زندگیِ بی رنگ معلولین یاسوجی که فرصت اشتغال برایشان رقم زده است.

باری،سخن بیش از این گفتن در احوال جوانی که آمده تاگردِ پیریِ وامانده بر رُخ دردهای جامعه ی هدف را با جسارت پیگیری و دستانی پُر بزُدایَد جایز نیست و واجب چشم دوختن به اعتباراتی هست که به دستان رئیس جمهور وسفر پیش رو رقم خواهد خورد.

انتهای پیام/

ثبت دیدگاه

  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.